محبت و عشق آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها
آمار وبلاگ
سه شنبه 90 مهر 26 :: 9:18 عصر :: نویسنده : علی
سلام حالتون خوبه ؟ راستش نمیدونم کی هستی که شاید حوصله داشته باشی و این مطالبم رو بخونی - اگه حوصله ات داشتی و خوندی ممنونم اگه نه , بازم ممنونم که با یک کلیک اومدی و سریع رفتی . من چند وبلاگ دارم ولی این وبلاگم خالص و ساده و بی ریا است تنها گاهی اوقات از مطالب دیگه استفاده می کنم که صد در صد با روحیاتم سازگار باشه . یه چیزی هم هست اینجا غمکده منه انتظار نداشته باشین خیلی خوشحال باشم یا حرف های خوب امیداوارانه بزنم چون زمانی اینجا مطلب می ذارم که درب و داغونم به خاطر همین هم ناراحت نمی شم اگه نظر نذارین ولی خوب اگه بذارین یه جورایی احساس می کنم درکم می کنین. خوب چند روزه خیلی ریخته بهم - عصبی و ناراحت - خسته از دنیا و همه چیزش - یه جورایی احساس تهی بودن می کنم - تهی از همه چیز - خوب بودن - شاد زیستن - دوست داشتن و دوست داشته شدن . حوصله دیگرون رو ندارم - خسته شدم از خودم نبودن - از ادای خودم بودن رو درآوردن - از اینکه ناراحت باشی و یا متنفر ولی مجبور باشی مثل صورت یه دلقک بخندی و نشون بدی که مثلا خوبی و یا شادی و یا ......... درون داغونه - ولی بازم ظاهر حفظ میکنم در حالی که انتظارات دیگران متنفرم - من خیلی وقته دیگرون رو به خودشون رها کردم که البته شاید درستش اینه خودم رو فراموش کردم - نهایت آرزوو هدفم شده اینه روز رو به شب برسونم و شب بخوابم تا صبح بشه - نه این که بیکارم نه اتفاقا برای این که شب خوابم ببره تو روز خودمو خسته میکنم - دیگران فکر می کنن که خلی فعالم ولی خبر ندارن دردم چیه . یه سینه حرف تو دلمه که نمیدونم از کدومش بنویسم شاید کم کم درددلهامو نوشتم امشب اومدم بنویسم تا کمی سبک شم چون اینجا تنها جایی که خودم هستم و فقط خودم هستم .
موضوع مطلب : |
||